◕‿◕❤دست نوشته های دختری که من باشم❤◕‿◕

سلامممممممم........خوفین؟

شب بود.تو کوچه با بچه های فامیل حرف می زدیم.خونه مادر بزرگم بودیم و خوبی کوچشون اینه که صدسال یه بار عبور و مرور توش اتفاق می افته......بچه های فامیل شامل:پسر عمو هام،دوستاشون،دختر عموهام و دخی عمه......همه هم از من کوشولو ترن......بزرگشون منم......شوهر عمم اومد دخی عمه رو صدا زد گفت بره از تو ماشینش گوشیشو بیاره.....3 تا بچه کوشولو راه افتادن برن ما هم جو گیر با دخی عموم گفتیم ما میریم دنبالشون......حالا ساعت 12:30 شب ما تو کوچه ای که پشه پر نمیزد راه افتادیم رفتیم سمت ماشین.....درو باز کردم دخی عمه پرید تو ماشین گوشی رو پیدا کنه......یه آقایی اونطرف تر وایساده بود مارو نگاه می کرد هیچ کس هم تو کوچه نبود به غیر از ما و اون آقاهه......اول من دیدم بعد دخی عمو بزرگه(البته من بزرگ ترم ها ولی تو دختر عموهام این از اونا بزرگتر و از من کوچیکتره)گفت:این چرا به ما زل زده...؟؟؟؟بعد کوچیک ترام فهمیدن....حالا ما داشتیم خودمونو خیس می کردیم که یه وقت یارو دزدی چیزی نباشه این دخی عمم انگار چسبوندنش به صندلی.....هی ما گفتیم زود باش این لفتش داد....گوشی رو که پیدا کرد پرید پایین....درو قفل کردم و سوئیچو دادم دست دخی عمه....همه با هم دوتا پا داشتین دو تا دیگم قرض کردیم الفرار......تا رسیدیم سر کوچه ای که خونه مادر یزرگم توشه و بچه هام تو کوچه بودن سرعتمونو آوردیم پایین و مثل چندتا بچه خوب خیلی آروم رفتیم سمتشون.....از سر کوچه به یارو نگاه کردیم....هنوز زل زده بود به ما.....یعنی می خواستم سر شوهر عمه و اون یارو رو بکوبم به دیوار......پسرای فامیل هم انگار نه انگار ما رنگمون عین گچ دیواره......وقتی براشون تعریف کردیم دهنشون عین غار علی صدر صد متر باز شد.....

عکس العمل من....:ا

دخی عمه....:ا

دخی عمو....:ا

پسرای فامیل.....:O

آقاهه سر کوچه....:ا

شوهرعمه....:)))))))

فک و فامیله داریم؟؟؟؟؟؟؟



ادامه مطلب...


سلام......

ما هر جمعه تقریبا خونه مادر بزرگم پلاسیم.....

نشسته بودیم فیلم می دیدیم تبلیغات نشون داد.......

منتظر بودیم تموم شه.....

دخی عمم 8 سالشه اومده نشسته کنارم.....

یه تبلیغ نشون داد دخی عمم گفت:اینو تلویزیون ما هم نشون میده...!!!!!!

یه ذره نگاش کردم و گفتم:خب اینو همه تلویزیون ها نشون میده.....

گفت:نه من جایی دیگه ندیدم.....

دوساعت نشستم براش توضیح دادم که قضیه اینجوریه و اینا رو برای چی نشون میدن و از این حرفا.....

حرفام که تموم شد میگه:خب دستت درد نکنه......بعدم پاشد رفت.....

من.....

دخی عمه.....:)))))

تلویزیون....:ا

تبلیغات....:ا

یعنی می خواستم سرمو بکوبم تو دیوار......فقط اومده بود مخ منو کار بگیره.....

فک و فامیله داریم؟؟؟؟؟؟



ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:فک و فامیله داریم؟؟؟؟؟,خاطره,دخی عمه,تبلیغات,تلویزیون,فامیل,عکس,پرنده,فانتزی, :: 16:21 :: توسط : m-sh

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 18 صفحه بعد

درباره وبلاگ
بار خدایا… از کوی تو بیرون نرود پای خیالم.. نکند فرق به حالم.. چه برانی چه بخوانی، چه به اوجم برسانی، چه به خاکم بکشانی.. نه من آنم که برنجم، نه تو آنی که برانی
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دست نوشته های دختری که من باشم....!!!!! و آدرس man-to-zendegi-love.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 54
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 177
بازدید ماه : 3776
بازدید کل : 188681
تعداد مطالب : 355
تعداد نظرات : 254
تعداد آنلاین : 1



داستان روزانه